نتایج جستجو برای عبارت :

ز کجا آمده است؟ آمدنش بهر چه بود؟

زن جوان غزلی با ردیف "آمد" بودکه بر صحیفه‌ی تقدیر من مسوّد بود
زنی که مثل غزل‌های عاشقانه‌ی منبه حسن مطلع و حسن طلب زبانزد بود
مرا ز قید زمان و مکان رها می‌کرداگر چه خود به زمان و مکان مقید بود
به جلوه و جذبه در ضیافت غزلممیان آمده و رفتگان سرآمد بود
زنی که آمدنش مثل "آ"ی آمدنشرهایی نفس از حبس های ممتد بود
به جمله دل من مسندالیه "آن‌زن"و "است" رابطه و "باشکوه" مسند بود
زن جوان نه همین فرصت جوانی منکه از جوانی من رخصت مجدد بود
میان جامه‌ی عریانی
بچه خانوم مدیرمون به دنیا اومد ، کل معلما و کادر مدرسه یه گروه زدن و پول جمع کردن که براشون هدیه یچیزی بخریم. یکی از معلم ها مسئول خرید شد. امروز عکس کادو رو گذاشتن تو گروه، دو تا النگو.
نمیگم غلط یا درسته ولی فقط داشتم با خودم فکر می‌کردم چقدر کار درستیه که یه بچه کوچولو موچولو با یه فطرت پاک رو از همون اول درگیر طلا و زیور آلات و مادیات و اینا کنیم؟
من بودم برا مامانشون یچیز قشنگ به درد بخور میگرفتم که این همه زحمت کشیده. یا حتی برای دوتاشون :)
همچو شب باده تو از باده شب آمد ه ای،
ساغر لاله به کف بزم طرب آمده ای.
از کویری، که همه تشنه دیدار تو بود، 
ز سراب نظری دشت عرب آمدی،
 خنده شید شده دشمن هر شبنم گل،
جان به لب آمد و تو خنده به لب آمده ای.
کُشته ای غمزدگان را همه با غمزه و ناز،
از غزای غرض خود به غضب آمده ای.
روی خود تابی ز من، این دل من تاب نداشت،
تب طبخاله به لب حال عجب آمده ای.
همچو شب باده تو از بادیه شب آمده ای،
که برون از حد معیار ادب آمده ای.
ازبقیع تاکربلاخط شهادت آمده/یاوران نینوایی برحمایت آمده/حضرت سجادباشد گلفشان عاشقی/برحسین وزینب او باکرامت آمده/اوپیام کربلارابرده است تاشهرشام/شیعیان مرتضی راهم امامت آمده/دیده است باچشم گریان داغ جانسوزحسین/تاقیامت حضرت او با روایت آمده/دین پاک مصطفی را حجتی والاگهر/از تبارفاطمیه بین ولایت آمده/باولایت تاشهادت هست زین العابدین/یادعباس دلاور درشجاعت آمده/خاطرات قتلگاه و تل زینب دردلش/اشک چشمان بهاری بررسالت آمده/خیمه آل عبارا دشمنا
وقت هم عهدی ایران باولایت آمده/امتحان وافتخاری سوی ملت آمده/انتخابات عظیمی ازبر ایران زمین/شوراسلام ولایی بابصیرت آمده/تیردرچشمان دشمن میزنداوج حضور/باولایت محوریها گنج وحدت آمده/بهرمجلس انتخاب یک وکیل باولا/سوی کشورجلوه هایی از سعادت آمده/اصلح هرانتخابی پیرو رهبربود/ازخمینی وشهیدان این وصیت آمده/دررکاب رهبرخود چون سلیمانی شویم/مالک وعمارهایی بر امامت آمده/انتخاباتی که آیدروز مرگ دشمنان/همره شوق حضوری گنج عزت آمده/لطف حق باآل احمد سو
«یا لطیف»
امروز ۱۹ روز از آمدنش می‌گذرد و احساس می‌کنم قبل از آمدنش هیچ درکی از زندگی با بچه نداشته‌ام. دیشب در یک گفتگو می‌گفتم به نظرم هیچ انسانی که بچه نداشته باشد نمی‌تواند دنیای بچه‌دارها را درک کند. به نظرم آمدن بچه زندگی را کاملا به دو بخش قبل و بعد از این واقعه تقسیم می‌کند. 
دیروز خیلی به این فکر کردم که چه چیزی در آمدن این کودک هست که اینقدر همه چیز را متحول می‌کند. ظاهر ماجرا این است که سختی‌های فیزیکی زیادی متحمل می‌کند. مثل ک
محوراسلام وقرآن باولایت آمده/باچنین گنج بزرگی هم سعادت آمده/بهراین گوهرهمیشه جانفشانی میشود/همره عشق ولایت بین هدایت آمده/درره حیدر به پاشد انقلاب کربلا/ازبرای حفظ آن امرامامت آمده/اندر این عصرخمینی انقلابی شد پدید/بهرحفظ آرمانش بین شهادت آمده/ازتبارفاطمیه رهبرم سیدعلی است/مقتدایی بابصیرت بهر امت آمده/درولایت محوریها پیروی مهدی است/ازخدا بهرظهور او رضایت آمده/
{سبک زندگی مهدوی - شماره 33}
 
اکرام مهمان
 
 در سبک زندگی مهدوی، زیبایی هایی است که در زندگی های معمولی کمتر پیدا می شود. مهدی یاوران وقتی زندگی خود را بر اساس آموزه های دین برنامه ریزی میکنند لذتی می برند که بسیاری از انسان ها از آن لذت محروم هستند.
در این نوع شیوه زندگی، به مهمانی دادن و محبت به مهمان توجه ویژه ای شده است و از طرفی به میزبان میگوید نگران نباش، روزیِ مهمان قبلا آماده شده است.
رسول مهربانی ها میفرمایند: «همانا مهمان با آمدنش، رو
شب میلادحسن وقت وصال آمده است/گوهرخوب ولابهر کمال آمده است/سبط اکبر پسر احمد وزهراوعلی است/اوکه چون جان رسالت به جمال آمده است/گشته تفسیرولایت زدل قرآنی/سوی اعطای کرامت زسوال آمده است/مجتبی مردخدا گوهراخلاص بشر/رمضان ازبرشیعه زجلال آمده است/شادشدحیدر وزهرا زقدوم حسنش/برکت ماه خدادرهمه سال آمده است/داده اومژده مهدی وهمان روزظهور/رهبری سوی بشر نیک خصال آمده است/
میلادعلی امام دین آمده است/آن ساقی کوثربه زمین آمده است/ازعرش خدارحمت او جاری شد/یعنی که علی نور مبین آمده است/یاریگراحمد است واسلام نبی/آن عشق محمدامین آمده است/درکعبه طلوع مرتضی حاصل شد/از بهرولایت چونگین آمده است/هم کفو علی فاطمه شددردو جهان/الگوی خدا به مومنین آمده است/درسیزدهم ماه رجب نوررسید/محبوب خدای عالمین آمده است/تبریک به صاحب الزمان بایدگفت/میلاد امام مسلمین آمده است/
مرغ دل درشهرقم بهرزیارت آمده/موسم جشن وسروریک ولادت آمده/حضرت معصومه باشد بنده خوب خدا/دخترموسی بن جعفر باکرامت آمده/آسمان معرفت را حضرتش الگوی ناب/حامی اسلام وقرآن وولایت آمده/اهل بیت مصطفی را بارگاهش شدحریم/سوی شیعه هم شفیعه هم سعادت آمده/خواهرمولارضاشدمثل زینب با حسین/شیعیان ومسلمین رابر عنایت آمده/ازوجودش قم همیشه مقتداو سروراست/علم وایمان در حریمش تانهایت آمده/مرقدپاک وشریفش یادمان فاطمی/زمزم احساس دینی برامامت آمده/تا ظهورمهدوی
دیگه تصمیم به نوشتن ندارم
فهمیدم خیلی حرف هاروهم نمیشه نوشت
حتی بانوشتن هم چیزی درست نمیشه
فقط باید سکوت کرد
نمیدونم دنیای من کی وچه روزی تموم میشه.فقط خیلی خستم.من تحمل ندارم.
ممنون از نظرات
خدانگهدارتا روزهای خوبی که دیگه امیدی به آمدنش هم نیست...
گل مریم!
هق‌هق قُمری شب
سحر سدّ اشکی که به چشمم خواندی میشکند
آب میجوشد
صدای قطره قطره بی‌صدا آمدنش می‌آید
حضرت اشک تویی؟
چه خبر حال شما؟
دلمان تنگ تو بود
بخدا این همه سال!
راه گم کرده‌ای حتماً!
ورنه این صحرای بی رونق کجا و ریزش اشک کجا؟
گل مریم!
بیا!
اشک امشب اینجاست
شده مهمان دلم
شب نشینی داریم
تا دم صبح قرار است که پرحرفی کنیم
من و تو شانه به شانه
روبروی اشک
گونه‌ها را تر کنیم
تا دلی خالی شود!
از کاکتوس تنها می گفتم. از صخره بی کس می گفتم. از رود آواره می گفتم. نه انتظارش نبود، تجربه کنم. انتظارش نبود، بغض کنم. 
آدمی کم انتظاری هستم از دیگران ولی حالا در انتظار یک نفرم. با امید آمدنش، نفس می گیرم و با خیال رفتنش، اشک می ریزم.
بچه ها عاشق کسی نشید که ازتون دوره، وگرنه اگه حسی بهتون نداشته باشه، هر بار که میگید: دوستت دارم. اون فقط سین می کنه...
فصل مهر فصل شکوفه ریزان گلبرگهای گل سرخ زندگی عالمانه و فرهیختگی برای همه جویندگان علم و دانش است فصل مهر فصل تندیس استمرار پایداری و استقامت برای جویندگی است.
چه شعف انگیز است نم نم بارش قطرات علم و دانش و طراوت نسیم روح انگیز  آن برای شکفتن غنچه های اندیشه ی انسانهای به انتظار نشسته در پگاه میلاد فصل علم و دانش چه زیباست فرارسیدن این فصل نورانی و حیات بخش که از گذشته های دور ، نیاکان ما با آمدنش ردای مباهات به تن می کردند و با نگاهی سرشار از
درنیمه ماه خداباران رحمت آمده/میلادپاک مجتبی نور ولایت آمده/بیت علی وفاطمه شدگلفشان معرفت/سروربرای جنت وفیض امامت آمده/دامان پاک مصطفی دربر گرفته یک گلی/خشنودی ایزدنگر تندیس عزت آمده/از سفره احسان اوسیراب گشته شیعیان/یعنی حسن آن حجت خوب کرامت آمده/اشکی ز شوق ومعرفت ازگوشه چشمان چکد/سلطان فیض ایزدی بهر عنایت آمده/ازنسل پاک اونگر رهبر برای شیعیان/اززمزم اخلاص اوبسیاربرکت آمده/یامهدی صاحب زمان تبریک میلادحسن/چون مجتبی سالا دین ازبهر جنت آ
بهرشیعه دررجب طوفان ماتم آمده/درشهادت نامه او بازهم غم آمده/حضرت موسی بن جعفر شدشهیدراه دین/از فراقش ناله هایی چون محرم آمده/هفتمین گوهر برای دوستان اهل بیت/یاداز زنجیر وزندان اشک زمزم آمده/میشود باب الحوائج کشته درسجن بلا/مجلس سوگی برای او فراهم آمده/زمزم دلدادگی شیعیان کاظم شده/بهرایمان وولایت حبل محکم آمده/تسلیت برمهدی او درفراق حضرتش/برمصیبتهای کاظم بازمرهم آمده/
اسفند هم آمد ولی روز تولدم همراهش نیست! مانده ام با تولدی که روزی ندارد! ای اسفند بگو کجا روز تولدم را جا گذاشته ای تا به سمتش رهسپار شوم. ای اسفند، نشانی از روز تولدم بده. نگو باید یک سال دیگر به انتظار آمدنش بنشینم. ابراز ناراحتیت این دل پر خون را آرام نمی کند، سه سال شده و هر سال قول سال بعدی را می دهی! اسفند، نگاه کن، سال دارد به اتمام می رسد و من دلیلی برای جشن گرفتن ندارم. محدثه از من می پرسد؛ تولدت کی هست؟! جوابش را چه بدهم؟! بگویم: اسفند آخری
میان همه تاریکی و غم انگیزی این روزها، همه ی گله و شکایت های نگفته و نشنیده، سکوت اجباری، ترس از فریاد، رضایت به کم ترین ها و نفسی که فرو رفتنش عذاب جان و بر آمدنش عذاب وجدانه، ستاره ی وبلاگ هاتون یک به یک و زود به زود روشن میشه. نور ضعیفی که گرچه شب غم انگیزمون رو روشن نمیکنه ولی نشونه ی همصدایی و همدلی ای میشه که باور وجود نور رو درونمون زنده نگه میداره. 
از در وارد شد و میان حیاط ایستاد. از آمدنش خوشحال بودم، دنیا دنیا شادی!
خرامان خرامان راه میرفت و چشم هایش خمار نازکشیدن بود.
گفتم:دلفریبان نباتی همه زیور بستند
دلبر ماست که با حسن خداداد آمد...
گفت:مگه خودت خواهر و مادر نداری؟
و خندید و فرار کرد...

+غیرواقعی و تخیلی

این را گوش میکنید؟
https://soundcloud.com/mostafa_mov/0wxy3xsodc9e
۲۶ در حال آمدن است و من نمی دانم چگونه بهت تبریک بگویم که تمام احساسم را در آن خلاصه کنم.
۲۶ در حال آمدن است و من می خواهم در آمدنش کنارت باشم اما مقابل روزگار ناتوانم.
۲۶ در حال آمدن است و من نارحتم که نمی توانم در آن روز تو را در آغوش بگیرم و تبریک بگویم.
۲۶ در حال آمدن است و من هنوز کادو نگرفتم، گشتم ولی هنوز چیزی نیافتم که بتواند تمام دوست داشتن مرا بیان کند.
۲۶ در حال آمدن است و من هنوز در انتظار شنیدن دوستت دارم هستم.
هر که می‌خواهد که قوی‌ترین مردم باشد بر خدا توکّل نماید.
امام موسی کاظم.ع‌.
مژده ای دل که دگرباره بهار آمده است
خوش خرامیده و با حسن و وقار آمده است
به تو ای باد صبا می دهمت پیغامی
این پیامی است که از دوست به یار آمده است
شاد باشید در این عید و در این سال جدید
آرزویی است که از دوست به یار آمده است
سال نو بر شما بزرگوار و خانواده محترمتان تبریک و تهنیت باد انشالله سالی سرشار از سلامتی و بهروزی و موفقیت در پیش داشته باشید.
ارادتمند داود سه یک کار
برای خجسته‌باش میلاد حضرت مسیحهمواره موضوع پایان تاریخ و آیندهٔ بشر، از دغدغه‌های اولیهٔ انسان بوده است. بشر در هر گرایش و آیینی سعی در پاسخگویی به مسائل آیندهٔ خود دارد. اکثر ادیان، آینده را همواره با صلح و صفا و آرامش و امنیت می‌دانند.اگرچه عده‌ای آن را جبر تاریخی و خارج از اختیار آدمی می‌شمرند، اما باور مشترک همهٔ ادیان توحیدی، وجود منجی‌ای است که آمدنش بشر را قبل از پایان جهان، غرق در عدالت و شادی خواهد کرد و او را از بند آلودگی‌ها ک
آغاز امسال و پایان پارسال اراده‌ی عمومی بر دیکتاتوری تقویم‌ها پیروز می‌شود. روزهای تعطیل آخر سال تعطیل نیستند و روزهای غیر‌تعطیل اول سال تعطیل هستند. مردم به تقویم‌ها نگاه نمی‌کنند، تقویم‌ها به مردم نگاه می‌کنند. آب‌ها که از آسیاب افتد، سال نو مبارک که از دهان افتد، پایان نوروز می‌رسد به همان آغاز روز از نو روزی از نو. خوشی سرخوشی اول سال که از سرمان بپرد گوش‌های دراز پینوکیووار خود را در آیینه می‌بینیم و با خود می‌گوییم این بود هما
امروز دومینمان بود
ریزشِ نزدیک بِ حداکثری داشتیم؛ فقط من ماندم و رِ
بالا و پائین ولنجک را گز کردیم چون هوا برای رفتن بِ وعده گاهِ روزِ اول بیش از حد آلوده بود.
دستِ آخر هم بعد از پشت در های مسجدِ بزرگِ منطقه ماندن راهمان را کشیدیم و رفتیم کنجِ یکی از پارک های بزرگِ حوالی
خودش را بِ ظاهر ندیدیم، اما نمیتوانست خیلی دور باشد...
در ازدحام، گویی احتمالِ بِ سرِ قرار آمدنش بیشتر است!
چیزی کِ مهم است این است کِ وقتی میگوییم هر فلان روز، فلان ساعت، فلان
دوباره قطرات ریز باران می‌خورد بر رویِ کانال کولر رویِ پشتِ بام و صدایِ زیبایش از دریچۀ کولر می‌ریزد درون اتاقم! هوایِ آسمان جذاب است و ابری. اما می‌دانی باران اردیبهشت چه مزه‌ای می‌دهد؟ مزۀ رفتن!     با‌ هر بار آمدنش مدام می‌گویی: «نکند دیگر تا پاییز ازش خبری نشود! نکند دیگر هیچ وقت پیدایش نشود!!»
این غزل در پائیز 86 و فی البداهه در جلسه ی جشن امام رئوف سروده شده است :
هست میلاد گرانقدر رضا ، شاه هدی 
بلبلان رقص کنان چهچهه زن پر ز نوا
خرّم از یمن وجودش همه ی دشت و دمن
گوئیا فصل بهار است به هنگام شتا
آنکه ثامن به حجج هست و شه کشور دل
راضی حکم خداوند و مسمّی به رضا 
آستان حرمش مأمن هر فرد غریب
ضامن آهو و سلطان غریب الغربا
مشهدش کعبه ی آمال همه تا به ابد
خاکبوس حرمش ماه به هنگام مساء
اختر و ماه و خور و جمله تمام افلاک
در طرب زآمدنش جمله به صد شور
حالا بهار اینجاست.آن بهارِ همیشه سبز،شاد،سرخوش،که شبی از شب های سرد و تیره ی اسفندماه،کدخدا نوید آمدنش را به اهالی دِه داده بود.نوید صبح روشنی که پس از آن،جهان مُشت مُشت شکوفه و گل بر زمین می ریخت و آبادی،عطر نوروزی به خود زده و لباس نو به تن کرده،به درخت ها صبح بخیر می گفت.درخت ها دیگر،از خواب بلند خود برخاسته اند و خمیازه ی اول صبحی شان را هم کشیده اند.و بهار،بر فراز زمین،چایش را روی اجاق خورشیدِ اول فروردین ماه دم کرده است و حالا،دارد به ج
بی هیاهو
نمی توان از آن فرار کرد
زمانی متوجه آمدنش خواهی شد که
بدون آن نفس کشیدن دشوار می‌شود
#پاتریک_مودیانو
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✦ @Parsa_Night_narrator ✦
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
مشاهده مطلب در کانال
خیاباندر‌ خیل شکوه بارانچه پرنده هاکه پر می زدند عشق را در آسمانباران که می آیدمی شوم دلتنگدلتنگ بوی خاک دشتدیدن تولد رنگین کمانو قدم زدن با تو در خیابان
باران آمده تا بشوید دستها را!باران آمده تا بشوید غم ها را!
 
به سخره گرفتیم باد راصدای باران گیج کرده بود مراتو محو بارانمن در تماشای توکنار آن کوچه باغمنکنار توتو در کنار منباز و به بازودست در دستچه زیباست کنار حتی خیال توباز هم زندگیباز هم عاشقیحتیقدم زدن تنهایی را در ترانه باران
باران
به حنانه گفتم: شبیه لینک نیست؟ و دنبال عکسی گشتم که نشانش بدهم. چند بار نگاهش را از صفحه‌ی گوشی بلند کرد، دقیق شد به نیمرخ سمت راستی و دوباره برگشت به گوشی. بعد -آن طور که بخواهی از زیر شوق نگاه کسی خلاص شوی- سر تکان داد، که یعنی شاید باشد. خب، به هر حال من خیال می‌کنم باشد، و فکر کردم که کاش تیغ تیغِ موهای کوتاه گیر نمی‌کرد به روسری تا من هی سرم را ماشین کنم.این‌ها مقدمه. امروز، کلاس که خلوت شد، دیدم لپ تاپش را زیر نیمکت جا گذاشته. حنانه داشت می
✅ هفته گذشته پیکر یکی دیگر از شهدای عزیز مدافع حرم تشییع شد. شهیدی که بیش از سه سال پیش به شهادت رسیده بود اما پیکر مطهّرش در منطقه العیس سوریه منتظر مانده بود تا دوباره با آمدنش این روزهای ما را معطّر کند. مایی که قبرستان نشینان عاداتیم. ✅شهید #ابراهیم_عشریه سال 56 در نکا به دنیا آمد. او یکی از اساتید فنون نظامی بود که به عنوان مستشار نظامی از قم به سوریه رفت. ابراهیم در این سفر ماندگار شد، تاریخ بود که ما را با خود بُرد و از او جدا کرد.
ادامه مط
دانلود آهنگ آرمین وطنیان ستاره ی من
دانلود آهنگ آرمین وطنیان ستاره ی من
شب آمده، ستاره ی من آمدهاز آسمان ترانه ی من آمده
هر شب از دشت آرزوهاhar shab az dashte arezoha
گل های پر ستاره میچینمghol haye opor setare michinam
صورتت جای ماه میبینمsoratet jaye mah mibinam
دونه به دونه واست آشیونهdone be done vasat ashiyone
میسازم با جون و دل بی بهونهmisazam ba jone o del bi bahone
غمو میدم به دست بادghamo midam be daste bad
تا همیشه از یاد برهta hamishe az yad bere
هر لحظت بشه شادhar lahzat beshe shad
شب آمدهshab omad
شب آمدهshab omad
عشقم به توeshgham
 Shirazart.blog.ir 
۵- در کدام یک از دوره های زیر موسیقی پیشرفت بیشتری داشته است؟ 
    ۱- صفویه       ۲- ساسانیان          ۳- سامانیان        ۴- افشاریه
******** جواب : گزینه ی۲
۶- تصویر مقابل چه چیزی را نشان می دهد ؟
     ۱- یکی از خدایان موسیقی یونان قدیم ‌.
     ۲- یک نوازنده سیتار که از هند بدست آمده است. 
     ۳- یک نوازنده گیتار که از اسپانیا بدست آمده است. 
      ۴- تنبور نوازی که در شوش بدست آمده است .
******** جواب : گزینه ی ۴
حضرت فاطمه ای دیگربه دنیا آمده/یک نشانی بهرکوثرسوی زهرا آمده/حضرت زینب همیشه بنده خوب خداست/زینت ناب پرستش سوی مولاآمده/دختروالای حیدر نور چشم احمداست/حامی اسلام و قرآن بهریکتاآمده/خواهربرمجتبی وبرحسین بن علی/قوت قلب ولایت سوی سقاآمده/کربلاآتشفشان قلبهای عاشق است/اسوه ای ناب وولایی بهر فرداآمده/میکند کاخ ستم رابا بصیرت اوخراب/درکلامش ذوالفقاری سوی اعداآمده/روز عاشورا پیامش زینب وسجادبود/گوهری برشیعیان ناب ووالاآمده/روزمیلادش سراسرش
✨✨خدای خوش حساب✨
شخصی را قرض بسیار آمده بود. تاجری کریم را در بازار به او نشان دادند که احسان می کند.
آن شخص، تاجر سخاوتمند را در بازار یافت و دید که به معامله مشغول است و بر سر ریالی چانه می زند، آن صحنه را دید پشیمان شد و بازگشت.***تو را که این همه گفت وگو ست بر دَرمی،چگونه از تو توقع کند کسی کَرمی؟***تاجر چشمش به او افتاد و فهمید که برای حاجت کاری آمده است پس به دنبال او رفت و گفت با من کاری داشتی؟
شخص گفت: برای هر چه آمده بودم بیفایده بود. تاجر
با خود کجای می برد , هوش مرا صدای تو انگشت حیرتم به لب , در خلقت خدای تو عمر دوباره می دهد دیدار چون تویی عزیز بر خود دریده پیرهن این غنچه در هوای تو کردم نگه در آینه دیدم به جای خود تو را از چشم من مشخص است در جانم است جای تو جان هست در تنم ولی از خویش دور می شوم با خود غریبه می شود هر کس شد آشنای تو دور از تو خار در دل است کشتی نشسته در گل است جارو و آب می زند چشم و مژه برای تو دوره بگردم این فدا پروانه وار می دهم باران تویی ببار و من
...در واقع حضور مسلم می توانست فرصتی باشد برای مردم کوفه تا ننگ گذشته را از دامان خود بزدایند و برای همیشه در طول تاریخ خود را سرافراز کنند اما مردم کوفه در این امتحان هم موفق نشدند.حضور نایب امام فرصتی است برای مردم هر عصر تا لیاقت خود را برای حضور امام معصوم(ع) ثابت کنند.آری اگر امام معصوم در آمدنش تاخیر می کند، یعنی مردم برای نایب الامام کم گذاشته اند...
⁦✍️⁩خدا چگونه به وجود آمده؟ کی به وجود آمده؟
یک سوال میپرسم؛ خدا کی نبوده؟ خدا همیشه وجود داشته است.
به موجودی که از هیچ به وجود آمده ممکن الوجود میگویند مثل انسان و... .
هر ممکن الوجودی(مثل انسان) نیاز به یک مرجح(به وجود آورنده) برای به وجود آمدن دارد؛ حال اگر مرجح یک ممکن الوجود مثل انسان یک ممکن الوجود دیگر باشد دوباره خود آن هم احتیاج به مرجح دیگری دارد و همین طور تا بی نهایت ادامه دارد. 
و چون تسلسل(ادامه تا بی نهایت) باطل است، باید به مرجّ
بسم الله الرحمن الرحیم
یا اباصالح المهدی ادرکنی
احمق بیسوادی که مانند عمر دوازده سال طول کشید سوره بقره را از رو بخواند پرسید چرا نام علی بن ابوطالب در قرآن نیامده است؟
گفتم
در کجای قرآن آمده که مردم وظیفه دارند برای خدا و پیامبر جانشین انتخاب کنند؟
در کجای قرآن آمده که عمر پیامبر است که در شبکه کلمه میگویید او پیامبر است؟
در کجای قرآن آمده نماز صبح و ظهر و عصر چند رکعت است؟
در کجای قرآن آمده عایشه همسر پیامبر بود؟
در کجای قرآن آمده معاویه ح
آخرش یک نفر از راه می رسد که بودنش ؛
جبرانِ تمامِ نبودن هاست ، جبرانِ تمامِ بی انصافی ها و شکستن ها ...
یکی که با جادویِ حضورش ، دنیایِ تو را متحول می کند .
جوری تو را می بیند ، که هیچ کس ندیده ، جوری تو را می شنود ، که هیچ کس نشِنیده ، و جوری روحِ خسته ی تو را از عشق و محبت ، اشباع می کند ؛ که با وجود او ، دیگر ، نه آرزویی می مانَد ، برایِ نرسیدن و نه حسرت و اندوهی برای خوردن ...
بعضی آدم ها ، خودِ معجزه اند . انگار آمده اند تا تو مزه ی خوشبختی را بچشی ، آم
به اندازه ی چند دقیقه، با من نشسته بود
از خودش گفت، از قصدِ آمدنش، از چرایِ رفتنش
ساده بود و صمیمی‌
لحنی داشت، به گوشِ احساسِ من، بی‌ انتها غریب
قهوه‌اش را خورد، دستم را فشرد و رفت
ماجرایِ عجیبی ‌ست بودنِ ما آدم ها
یک نفر برایت چند دقیقه وقت می‌‌گذارد و به اندازه ی خوردنِ یک قهوه، چشمانت را به دنیائی تازه باز می‌‌کند
برای یک نفر، عمری وقت می‌‌گذاری. همان کسی‌ که قادر است به اندازه ی خوردنِ یک قهوه، دنیایی را خراب کند
با تاسف نمی‌نویسم
ب
مثلا هرروز طلوع را از انعکاسش روی برف های کوه روبروی پنجره ببینم جوری که کش آمدنش روی دامنه اندازه ی قد خانه طول بکشد ، قهوه و سیگارم را توی بالکن سردی ببرم که نگاه به نارنجی روی سفیدی گرمش می کند . دوش بگیرم ، لباس بپوشم و توی آیینه ی جلوی در به خودم بگویم که تو قهرمان زندگی من هستی و بعد بروم .
 
مثلا عصر ها غروب را توی آسمان بنفش و زرد و نارنجی ببینم و از ندیدن خانه ها ناراحت شوم که چقدر تهران امروز آلوده است و در فکر این فرو روم که اگر مدرسه بچ
#نامه_به_اسبی_که_نیامد .
هر بار که آمده‌ای 
آخرین بار بوده است
و هر بار که رفته‌ای اولین بار
فردا تو را 
برای اولین بار خواهم دید
همان طور که دیروز
برای آخرین بار دیدمت
شاید امروز نیز صدایت 
که بارشِ شیرینِ توت
بر پرده‌ی کتانی‌ست
دهانم را آب بیندازد
ماه نیستی
تا در قاب نقره‌ای‌ات
هر بار که نو می‌شوی
حکایتی کهن باشد 
افتاده به جان من 
آغوش شعله‌وری هستی
که در چشم بر‌هم‌ زدنی
کُن‌فیکون می‌کنی مرا
و هر بار که رفتنم را
از پاگرد پلکان 
تماشا
شبیه زلزله در سینه ام چه غوغایی ستدوباره حرف قلم والهی و شیدایی ستشبیه غنچه عشقی که در شکوفایی ستهوای این دل بی خود شده تماشایی ستتمام قلب من امشب شده پر از احساسفضای سینه معطر شده از عطر یاسدلی نمانده برایم ، چه دلبری آمد!رقیب دُرٌ و گرانمایه گوهری آمدبرای ارض و سما ماه انوری آمدصدای پای قدم های دختری آمدبرای ختم رسل از خدا چه اعطایی ست!که نازدانه و بی حد و حصر ، بابایی ستسرور سینه و تاج نگین خاتم اوستبلند مرتبه بانوی هر دو عالم اوستتمام معن
شبیه زلزله در سینه ام چه غوغایی ستدوباره حرف قلم والهی و شیدایی ستشبیه غنچه عشقی که در شکوفایی ستهوای این دل بی خود شده تماشایی ستتمام قلب من امشب شده پر از احساسفضای سینه معطر شده از عطر یاسدلی نمانده برایم ، چه دلبری آمد!رقیب دُرٌ و گرانمایه گوهری آمدبرای ارض و سما ماه انوری آمدصدای پای قدم های دختری آمدبرای ختم رسل از خدا چه اعطایی ست!که نازدانه و بی حد و حصر ، بابایی ستسرور سینه و تاج نگین خاتم اوستبلند مرتبه بانوی هر دو عالم اوستتمام معن
می‌رود، دنیایم می‌افتد روی سرازیری یک نواختی،فرو می‌روم توی کتاب هایم.احساس می‌کنم هیچ چیزیِ جدیدی برای اتفاق افتادن نیست، خیلی وقت است. دلم هیجان می‌خواهد، لذت کشفی تازه، آدم های جدید و کارهای نو.
رخوت وجودم را پر می‌کند. دلم میخواست می‌توانستم کوله پشتی ام را بردارم و بروم. بروم و جهان را به جای خواندن ببینم. آدم ها را دانه دانه سر بکشم. دلم میخواهد بروم و هر کجا دیدم روزمرگی دارد دنبالم میکند باز در بروم. بروم و قدم هایم را بگذارم روی خ
چه شد؟ خاک از خواب بیدار شدبه خود گفت: انگار من زنده ام!دوباره شکفته است گل از گلمببین بوی گل می دهد خنده ام!نوشتند چون حرف ناگفته ایگل لاله را بر لب جویبارچه شد؟ باز انگار آتش گرفتهمه گل به گل دامن سبزه زارچنین گفت در گوش گل، غنچه ای:نسیمی مرا قلقلک می دهدزمین زیر پایم نفس می کشدهوا بوی باد خنک می دهدصدای نفس های نرم نسیمبه بازیگری گفت: اینک منم!که با دست های نوازشگرمگلی بر سر شاخه ها می زنم!از این سوره ی سبز و آیات سرخکتاب زمین پر علامت شدهزمی
«ما را به سخت جانی خود این گمان نبود»
من کیستم از خویش به تنگ آمده ای
دیوانه ٔ با خرد به جنگ آمده ای
دوشینه به کوی یار از رشکم کشت
نالیدن پای دل به سنگ آمده ای .
#شکیبی_اصفهانی
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
مشاهده مطلب در کانال
۵۰۳ – ساعتی ناز مفرما ای که با سلسله زلف دراز آمده‌ای         فر صتت باد که دیوانه نواز آمده ای ساعتی نا زمفرما و بگردان عادت           چون بپرسیدن ارباب نیاز آمده ای پیش بالای تو میرم چه به صلح و چه به جنگ چون بهر حال … ساعتی ناز مفرما – ای که با سلسله زلف دراز آمده‌ای – غزل ۴۲۲ – ۵۰۳
منبع : فالگیر
⚫️ یا فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها)...مادر به دلم بد آمده زود، نرومن تشنه ام ای تو آب، ای رود، نروآتش که در خانه ی ما را بد سوختشد آینه‌‌های شهر پر دود، نرودیروز مگر خودت نگفتی حالترفته ست کمی به سمت بهبود، نروبابایی من میان نامردان ماندبعد از تو دگر نخواهد آسود، نروآن شب که یکی عیادتت آمده بودجای لگدش به پهلویت بود، نروای کاش جهان ببیند آن وقتی راکه دشمن تو شده است نابود، نرو#زهرا_آراسته‌نیا @arastehnia#فاطمیه
برو که باز دلت را به دلبری دیگر..
به هرکسی که گمان می بری کمی سر تر..
برو که عشق پشیمان شود از آمدنش
که ما دو روح جداییم، در دو تا پیکر!
بگو به شعر که این بار حالی اش بشود
قرار نیست بیایی، قرار نیست اگر،
دلم گرفت، به یادم بیاورد که تو را
قرار نیست که این روزهای شهریور …
چقدر حرف نگفته میان پنجره ماند
چه شعرهای سپیدی که توی این دفتر …
برو که مرگ خودم را نشان من بدهی
برو که نیست نیازی به زخم این خنجر!
همیشه آخر قصه بی آشیان مانده ست
پرنده ای که به امید
از سوى شخص دیگرى وارد آمده باشد و خواه به سبب تکلیفى از سوى شارع و قانونگذار باشد. نراقى پس از نقل عبارت هاى بسیار از لغت نامه مى نویسد: در روایـات سه واژه: ضرر، ضرار و اضرار، آمده است. این واژه هاى سه گانه، هر چند از دید لغوى با هم اختلاف دارند، ولى…
ادامه مطلب
{منجی در ادیان - شماره 31}
 
منجی خواهی در دیگر ادیان
 
غیر از (زرتشت، هندو، بودا) و غیر از (یهود، مسیحیت، اسلام) ادیان دیگری هم هستند که به "موعود" نظر دارند؛ ادیانی همچون «کنفوسیوس، دائو، مانی و... »
مثلا در چین «دین کنفوسیوس» در کنار «دائو» دیده میشه. یا مانویان معتقد به «مانی» هستند که او خود را فارقلیط می داند (فارقلیط یعنی همانی که مسیح، مژده ی آمدنش را داده بود)
 
(منجی در ادیان، ص۲۴۴و۲۴۶)
 
عکس نوشته در ادامه مطلب 
ادامه مطلب
  
 ماهی که مهر را برد : آمدنش عواطفت، همسرت، فرزندانت، رشد و تعالی ات را می برد!
 
ماهی که مهر را بردنویسنده: اصغر آیتی، حسن محمودیانتشارات: همای غدیر
معرفی:
داشتن خانواده ای مستحکم آرزوی همه ی ماست. ( از جمله موانع آن ماهواره است) آیا می دانید چه چیزهایی آن را متزلزل می کند؟ این کتاب بخشی از این عوامل را به خوبی توضیح می دهد.
خلاصه:
کتاب شامل ۵ فصل است بدین شرح:فصل اول: خاطراتی از کسانی که ماهواره زندگی آن هارا خراب کرده است. فصل دوم: هزینه های را
 
 
این عکس را در یک بعد از ظهر تابستانی داغ هنگام آب دادن به گیاهان حیاط گرفتم. بعد از چهارده روز خیلی سخت، دیدن این عکس به من یادآوری کرد که این روزها می‌گذرد و بهار و تابستان باز می آید.
همه ی ما با هر عقیده و مرامی روزهای سختی را گذراندیم. اما نباید این نکته را فراموش کنیم که ما یک ملتیم که در کنار هم معنا پیدا می‌کنیم. من به آینده امیدوارم و امروز میزان این امیدواری بیش از چهارده روز پیش است. ما از این امتحان سخت گذشتیم و این به من انگیزه ی ت
این غزل در پائیز 86 و فی البداهه در جلسه ی جشن امام رئوف توسط آقای حسن سعیدی خادم خالدی سروده شده است :
هست میلاد گرانقدر رضا ، شاه هدی 
بلبلان رقص کنان چهچهه زن پر ز نوا
خرّم از یمن وجودش همه ی دشت و دمن
گوئیا فصل بهار است به هنگام شتا
آنکه ثامن به حجج هست و شه کشور دل
راضی حکم خداوند و مسمّی به رضا 
آستان حرمش مأمن هر فرد غریب
ضامن آهو و سلطان غریب الغربا
مشهدش کعبه ی آمال همه تا به ابد
خاکبوس حرمش ماه به هنگام مساء
اختر و ماه و خور و جمله تمام افل
با دو انگشت روی شانه‌ام زد. با ترس پریدم. فکر کردم جیرجیرک نشسته روی شانه‌ام. با صدای بچگانه و آرام گفت sorry. چیزی نگفتم. دوباره گفت sorry. گفتم it's over now. نمی‌خواستم بگویم it is ok. برای اینکه it was not ok. دوباره گفت sorry. نمیتواند مثل آدم معذرت بخواهد. لحنش شبیه بچه‌ای بود که با لج یک کلمه را پنجاه و پنج بار تکرار می‌کند تا به خواسته‌اش برسد. باز گفت sorry. چیزی نگفتم. دستش را از پشت دور شانه‌ام حلقه کرد. من به راه رفتن ادامه دادم. هنوز داشت میگفت sorry. گفتم just don
پس از مرگ داماد خانم خواب دیده بودند خانم به درب خانه ی محقر دختر کوچک و دامادش آمده است و میخواهد وارد شود به داماد خانم "آقا" می گفتند. یکی از اهالی خانه از او پرسید  خانم چرا تنها آمده ای؟ "آقا" کجاست ؟ گفت ایشان وادی السلام نجف است. 
حاجی اولین سالی بود که به حج مشرف شده بود کنار بیت الله الحرام جوانی کنارش نشسته بود. سوال کرده بود از کجا آمده ای حاجی گفته بود از ایران. در جواب متقابل شنیده بود که از حوالی مدیترانه آمده است. بعد جوان گفته بود سال آینده نمی توانی بیایی حج. ولی از سال بعد هر سال خواهی آمد. حاجی دوسال بعد شد مدیر کاروان و  همه ساله حج مشرف می شود. 
«داغ کندی» نام روستایی است در منطقه چاراویماغ آذربایجان شرقی. این روزها برف زیادی در این منطقه باریده است، تا حدی که اعلام کرده‌اند تمامی مدارس تعطیل است. اما محمد صادقی معلم روستا، با وجود برفی که تا بیش از یک متر از سطح زمین آمده بالا است؛ با همتی بی نظیر توانسته است برف‌ها را به کناری زده و راه رسیدن بچه ها به مدرسه را باز کند. دیدن چهره بچه‌ها و راهروی بلند بالایی که در دل برف‌های انباشته روی هم پدید آمده، دیدنی است.
بسم الله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
چقدر بااحساس و حماسی،استاد شهرام ناظری این ابیات را به صدای سحرکننده خویش را زنده کرده است
....
در خاک شهیدان نتوان خون سحر ریخت
از دامن این گرد سوار آمده امروز
این خلق وفادار به میثاق حسین است
خوش بر سر آن عهد و قرار آمده امروز
اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه و النصر و الغلبه
ترجمه چلنج های  هفته سوم  سیزن 9 :
Free Pass Challanges :
➖این چلنج 3 مرحله دارد
1- یک حرکت نمایشی با DriftBoard (اسکیت) بزنید.
2- به مدت 3 ثانیه با Quadcrasher (موتور) در هوا بمانید.
3- سازه های دشمنان را با استفاده از وسایل نقلیه نابود کنید.
➖7 چست در Lonely Lodge یا Polar Peak باز کنید.
➖تا 10 ثانیه پس از استفاده از Slipstream (تونل های هوایی) به دشمنان 200 دمیج بدید.
BattlePass Challanges:
➖این چلنج 3 مرحله دارد
1- در یک مچ به Shifty Shafts و Happy Hamlet سر بزنید.
2- در یک مچ به Sunny Steps و Dusty Divot سر بزنید.
3- در یک مچ
نذر یار است، میان تن اگر جان داریمهرچه داریم ازین نیمه ی شعبان داریماشتیاق دل دیوانه ی ما دیدنی استخنده بر چهره ولی دیده ی گریان داریماز عطا و کرم حضرت نرجس خاتونعشق دلدار، در این سینه فراوان داریمهر که هر چیز دلش خواست بگوید اماما به برگشت گل فاطمه ایمان داریمعهد بستیم که جان بر کف مهدی باشیمبا نبی و علی و فاطمه پیمان داریمخودمانیم چه عیدی؟! چه سرور و جشنی؟!تا که دلبر نرسد، حال پریشان داریمسر و سامان همه از اوست، اگر سر نرسد...تا ابد زندگیِ
 
آغاز ولایت عهدی حضرت صاحب الامر امام زمان 
را به ساحت شریف آن حضرت و به عموم شیعیان ومنتظران قدوم مطهرش
وهمه ی آزادگان جهان تبریک عرض می نمایم
 
 
 
ای که باسلسله ی زلف دراز آمده ای
فرصتت باد که دیوانه نواز آمده ای
ساعتی ناز مفرما بگردان عادت
چون به پرسیدن ارباب نیاز آمده‌ای
پیش بالای تو میرم چه به صلح و چه به جنگ
چون به هر حال برازنده ناز آمده‌ای

آب و آتش به هم آمیخته‌ای از لب لعل
چشم بد دور که بس شعبده بازآمده‌ای

آفرین بر دل نرم تو که از
باز عزیزیم ، من و تو وَ او
جمع همه ، تشنه وَ آب و سبو
آمده وقتِ هنرِ انتخاب
دست شود از همه ی خلق  رو
رایِ خلایق شده از نو عزیز
باز به چشمانِ همه هست سو
آمده اند تا بروند عدّه ای
باز عبور از گذرِ گفتگو
فصلِ جدیدی شده آغاز باز
گفته به شوخی سخنی بذله گو
رای بگیرندو ، خداحافظی
کرده دعاگوئی ما ، مو بمو .کوتوال خنداناحمد یزدانیkootevallekhandan.blogspot.com
 
شادمانی پیشه کن میلادآقاآمده/درمدینه آیتی بر رب یکتاآمده/خانه کاظم سراسر نورباران گشته است/شیعه راتاروز محشریارومولاآمده/اوعلی درنسل احمدشهرتش باشد رضا/درحریم پاک قرآن مثل وهمتا آمده/آشنای اهل ایمان آن ولی حق پرست/پاره تن بهرپیمبرمثل زهرا آمده/مشهداو آرزوی شیعیان عالم است/درخراسان گوهری ازنسل طاهاآمده/یاعلی موسی الرضا درمان نماهردردرا/شافع روزجزا برما مصفا آمده/مشهداو چلچراغ وقبله اهل ولاست/مقتدای کل ایران نور برماآمده/عرض تبریکی به
یامن له الدنیاوالأخره 
«انا اعطیناک الکوثر، فصل لربّک و انحر، ان شانئک هوالابتر»[نکویی های بسیارت بخشیده ایم، پس برای پروردگارت نماز گزار و قربانی کن. بدون شک نسل دشمنت ابتر است.](1)این سوره به گفته اکثر مفسران درباره حضرت فاطمه علیه السلام است. آیه الله صابری، این سوره را یکی از سُور بی نظیر و استثنایی می داند، زیرا در این سوره کلمه «اعطیناک» یعنی بخشیده ایم است نه به تو داده ایم، و این صیغه فقط یک بار در قرآن آمده است. «الکوثر» یعنی خیر کثیر
به گزارش همشهری آنلاین، ساعت ۱۰:۳۰ صبح امروز خلبان یک هواپیمایی کوچک به دلیل فسخ متخصص پیش آمده قادر به امتداد دست خط تا فرودگاه کپک نبوده با آتش نشانی تماس گرفت و معارفه عدل که مجبور است داخل اتوبان فرود بیاید. ماموران آتش نشانی زمانی بوسیله نگرش تصادم رسیدندکه خلبان بوسیله سلامت فرود آمده بود.
اینکه من بیشتر از ربع قرن اجازه حضور در این دنیا را دارم برایم هیجان‌انگیز است. هر روز که می‌گذرد پخته‌تر می‌شوم هر آن ممکن است ته بگیرم و جزغاله شوم! با هر چیزی گریه نمی‌کنم و با هر حرفی نمی‌رنجم. هنوز ته‌مایه‌ای از لجبازیهای کودکی‌ام در من مانده و گاهی هم برای چیزهای کوچک دلم می‌شکند.به ناکامی‌های دنیویم که فکر می‌کنم یاد پایان دنیا دلم را آرام می‌کند یاد یک جا به اندازه قدم که حتی نمی‌توانم پهلو به پهلو شوم! یاد تاریکی و تنهایی اول
چه می دانستم اینور کوه باید برای ثروت، حرام خورد ... برای عشق، خیانت کرد ... برای خوب دیده شدن، دیگری را بد نشان داد ... و برای به عرش رسیدن، باید دیگری را به فرش کشاند ...!
 
وقتی هم با تمام سادگی دلیلش را می پرسم ، می گویند : " از پشت کوه آمده ای ...! "
 
ترجیح می دهم به پشت کوه برگردم و تنها دغدغه ام سالم بازگرداندن گوسفندان از دست گرگها باشد تا اینکه اینور کوه باشم و گرگ وار انسانیت را بدَرَم ...!!!
 
استاد محمد بهمن بیگی
محرم های پیش بیشتر حواسم بود، از روزها قبل از آمدنش، حواسم بود به دیدنی ها، شنیدنی ها، خواندنی ها، خوردنی ها. 
صبح که خبر رفتن مهدی شادمانی را شنیدم و رفتم متن هایش را خواندم نشستم و به حال خودم زار زدم، چقدر خدا دوستش داشت که انقدر طیب و طاهر شده بردش پیش خودش، چقدر نگاهش وسیع شده بود و چه خوب موقعی خودش را رساند به کاروان کسی که عاشقش بود.
به خودم آمدم و دیدم امسال یکدفعه چشم باز کرده ام و دیدم محرم شده، تا همین یک هفته قبلش اصلا از خودم راضی ن
 
یک وقت هایی هست آدم راضی میشود به هر آنچه پیش می آید، پیش آمده؛
یک وقت هایی عقل و منطقش با آنچه پیش آمده همراه است، اما دلش نه؛
این وقت ها تنها به حکم راضی میشود، به امر...
خودش هم خوب میداند سختی این رضایت به حکم را، میداند سختی حرکت خلاف میل دل را، میداند... میفهمد...
میداند که آدم ها و دلهایشان چقدر لرزان اند، وگرنه نمیگفت من عَشَقَ و کَتَمَ... مات شهیدا
اصلا همین که میداند سختی این کار را، آرام میکند دل ناآرام را...
 
 
لحظه تحویل سال برای من امسال به تنهایی گذشت. به قول یکی از دوستانم تنهایی در حال دیفالت شدن روی تنظیماتم و در حال بارگذاری است. وقتی تنها باشی انگار لزومی هم نمی‌بینی که سفره هفت سینی باید باشد. لزومی هم نمی‌بینی که در وقت تحویل سال حتی بخواهی بیدار باشی. وقتی خواستم بخوابم به فردایی فکر کردم که احتمالا خیلی از دوستان بیدار مانده‌اند و بعد از تحویل هم پیام داده‌اند . افرادی که تنها در لحظه تحویل سال پیام می‌دهند.
به هر حال پیام گرفتن در منا
لحظه تحویل سال برای من امسال به تنهایی گذشت. به قول یکی از دوستانم تنهایی در حال دیفالت شدن روی تنظیماتم و در حال بارگذاری است. وقتی تنها باشی انگار لزومی هم نمی‌بینی که سفره هفت سینی باید باشد. لزومی هم نمی‌بینی که در وقت تحویل سال حتی بخواهی بیدار باشی. وقتی خواستم بخوابم به فردایی فکر کردم که احتمالا خیلی از دوستان بیدار مانده‌اند و بعد از تحویل هم پیام داده‌اند . افرادی که تنها در لحظه تحویل سال پیام می‌دهند.
به هر حال پیام گرفتن در منا
کاش چهل سال زودتر به دنیا آمده بودم. تولدم همزمان می‌شد با اوایل پادشاهی محمدرضا پهلوی. چند سالی از کودتای سال 32 گذشته بود و احتمالا در صحبت بزرگترهایم از آن می‌شنیدم. فضای سیاسی عاشورای 42 را از نزدیک حس می‌کردم. شروع همه‌گیری مبارزات سیاسی گروه‌های مختلف را می‌دیدم.
ادامه مطلب
به نام خالق آرامش
آری با بال‌های چیده شده در انتظار بال‌هایی هستم که در تمام عمر در کنارم دارمشان
بدون این که چیزی از بودن و پرارزش بودنشان بفهمم. بال‌هایی که هر نوزاد در اولین 
روز از به وجود آمدنش آن‌ها را دارد و حتی در نداشتنش هم نمی‌تواند یاد و خاطرشان 
را از یاد ببرد.
آخر آن بال‌ها که فراموش شدنی، نیستند. مگر می‌شود بال‌هایی که تو را به رشد 
رسانده و اولین‌ها را با وجودشان تجربه کرده‌ای را از یاد ببری. بال‌هایی که تمام 
وجودیتت را
  کافه دلتنگی(از سری داستان های کتاب مترسک های دیوانه)
نویسنده:محمّد رازانی
 
 
                                                                                نگاهش ملتمسانه سمت عقربه های ساعت بود ساعت مچی که با تمام زیبایی دستان ظریفش را زینت بخشیده بود را با دقت یکبار دیگر نگاه کرد عقربه های ساعت از هم سبقت می گرفتند ثانیه ها در پس دقایق و دقایق در پس ساعت ها دو ساعتی از زمان موعدش گذشته بود .چشمانش در پشت پنجره های رنگین کمانی کاف
  کافه دلتنگی(از سری داستان های کتاب مترسک های دیوانه)
نویسنده:محمّد رازانی
 
 
                                                                                نگاهش ملتمسانه سمت عقربه های ساعت بود ساعت مچی که با تمام زیبایی دستان ظریفش را زینت بخشیده بود را با دقت یکبار دیگر نگاه کرد عقربه های ساعت از هم سبقت می گرفتند ثانیه ها در پس دقایق و دقایق در پس ساعت ها دو ساعتی از زمان موعدش گذشته بود .چشمانش در پشت پنجره های رنگین کمانی کاف
ما انسان ها پر از نقص های کوچک و بزرگ هستیم.
بله درست است حتی همان هایی که نقاب بی نقص بودنشان نمیگذارد نقص درونشان را بفهمی...
میدانی رفیق راستش را بخواهی اگر ما بی نقص باشیم یعنی این دنیا یک جای کارش ایراد دارد...
این دنیا دنیای بی نقصِ ما آدم های دارای نقص است.
به عقیده ی من همه ی ما آمده ایم تا هرکدام از کمبودهایمان به کمال برسیم.
مثل آن دخترک که میدانی چقدر بی صبر است و به دنیا آمده تا صبور بودن را بیاموزد یا حتی خود تو نقص در جسمت نمایان است آم
وقتی حوصله هیچکس را ندارم، با خودم درباره تمام داشته هایم حرف میزنم. 
من خیلی استعدادها دارم که باید به خاطرش خدا را شکر کنم. خیلی امکانات دارم که باید قدر آنها را بدانم. 
گاهی ناشکر میشوم...
من تا اینجای کار خیلی خوب پیش آمده ام. خیلی خوب از پس همه چیز برآمده ام. 
فقط احساس تنهایی میکنم. تنهایی سمجی که هرلحظه با من است و تا مغز استخوانم را به درد می آورد. 
+امروز رفتم دانشگاه. فقط من آمده بودم و یکی دیگر. نمیدانید چه حال خوشی دارم که او را دیدم. خد
گروه بهمن قصد داشت که با استفاده از فرصت برجام مدل CX-5 از محصولات مزدا را یا در ایران مونتاژ کند و یا اجازه واردات آن به کشور را در اختیار بگیرد. اما اکنون با خروج آمریکا از برجام، شرایط کمی پیچیده شده و احتمالا CX-5 خیلی زود و قبل از آمدنش به ایران؛ با ما خداحافظی خواهد کرد.
اما کور سوی امیدی هنوز زنده است و شاید مزدا حداقل امکانی برای واردات این خودرو به ایران فراهم کند. به هرحال مزدا و فروش محصولات این کمپانی ژاپنی؛ وابستگی شدیدی به بازار آمری
پاییز را دوست دارم…بخاطر غریب و بی صدا آمدنشبخاطر رنگ زرد زیبا و دیوانه کننده اشبخاطر خش خش گوش نواز برگ هایشبخاطر صدای نم نم باران های عاشقانه اشبخاطر رفتن و رفتن… و خیس شدن زیر باران های پاییزیبخاطر بوی مست کننده خاک باران خورده کوچه هابخاطر غروب های نارنجی و دلگیرشبخاطر شب های سرد و طولانی اشبخاطر تنهایی و دلتنگی های پاییزی ام بخاطر پیاده روی های شبانه امبخاطر بغض های سنگین انتظاربخاطر اشک های بی صدایمبخاطر سالها خاطرات پاییزی امبخا
خیلی وقت‌ها، خیلی حرف‌ها آنقدر تکرار می‌شوند که انگار ذهن در برابرشان سر می‌شود. شبیه وقتی که می‌روی عطر بخری و کارت به بو کردن قهوه تلخ می‌کشد! حالا حکایت ما و واژه ی عمیق انتظار است. تو با مهربانی و حکمتت برای رسیدن ما به فیض بی‌حدت، از خوبانت مایه گذاشتی و ما در غفلتی بچگانه مشغول دل‌شکستن شدیم. تو بی‌تاب اوج‌گرفتنمان بودی و ما هی ندبه‌های طوطی‌وار را با بلندترین صدای اکو‌خورده ی آخرین مدل‌ بلندگوهایمان فریاد می‌زدیم و بعد در غرو
پسر جوانی با موها و محاسن بور جهت صدور مجوز ازدواج مجدد به محل کارم آمده بود، هزینه ارجاع پرونده اش به دادگاه 70هزارتومان شد، قدرت پرداخت این هزینه را نداشت. کارگر مرغداری بود از یک استان دیگر به شهر ما آمده بود. دوستش هزینه دادخواستش را پرداخت کرد و رفتند... با خودم فکر می کردم آدمی که زن دارد، کارگر است، هزینه پرداخت و ثبت دادخواست خود را ندارد واقعا رن دوم به چه کارش می آید؟ اصلا آن دختری که قرار است زن دوم این آقا شود با چه امید و آرزویی تن به
در اطلاعیه یکی از روابط عمومی ها نوشته شده بود"طی توافق به عمل آمده باشرکت ....همکاران می توانند از خدمات مجتمع ...با تخفیف استفاده کنند" ترکیب "طی توافق به عمل آمده .."هم  دور از زبان معیار است و هم به ساده نویسی آسیب زده است . پس باید به جای این عبارت پبچیده و نازیبا از جمله های مشابه و روان استفاده کنیم؛پس از توافق باشرکت ....در پی توافق با شرکت ...با موافقت شرکت...
منبع
https://t.me/qande_parsi/109
صدایش که در اتاق پیچید، من همجنان مصلوب به دنبال صدایش سر چرخاندم. خیلی زود از دسترس نگاهم خارج شد. محمد همراهش با خانم پرستار به گوشه ای از اتاق رفته بودند که من فقط می‌توانستم با شنیدن صدای گریه‌ی علی همراهی‌شان کنم. دل توی دلم نبود که زودتر ببینمش. از صبح منتظر این یار آشنا بودم. نمی‌دانستم از زمانی که بی‌حسی از بین می‌رود و دیگر حرکاتش را در درونم حس نمی‌کنم چه اتفاقی می‌افتد. در آن لحظه‌ی به خصوص به هیچ‌چیز فکر نمیکردم جز دیدنش. پچ پ
چنگیز مغول پس از فجایع در نیشابور به همدان رفت و به مردم آنجا گفت : یک سوال از شما می پرسم اگر جواب درست و خوبی بدهید ، در امان هستید . پرسید : "من از جانب خدا آمده ام یا خودم؟"
چوپانی دلیر و نترس گفت: " تو نه از جانب خدا آمده ای و نه از جانب خود بلکه « اعمال ما » است که تو را به اینجا آورده است. وقتی ما برای اندیشمندان و عاقلان خود احترام قائل نشدیم و به عده ای فرومایه و نادان مقام و منزلت دادیم و احترامش نمودیم، نتیجه اش لشکرکشی تو به اینجاست...
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
ماه رجب ماه هنی آمده                    بعثت شیرین نبی آمده
شاد شو ای شیعه دوباره که چون       ماه ولادت علی آمده
 
فرا رسیدن ماه مبارک رجب ماه نیایش و ولادت پنجمین اختر تابناک امام محمد باقر(ع)مبارک باد.
 
امشب نامزد دختر خاله براش تولد گرفت. (الکی مثلا دختر خالم سورپرایز شد!) منم دعوت بودم. حس فوق العاده بدی بین خانواده حامد (نامزدش) داشتم. از حامدم اصلااا خوشم نمیاد. یه سری بحث هایی هم پیش اومد که ترجیح میدم اصلا ازشون ننویسم.چیزی که الان میخوام دربارش صحبت کنم حس خوب دختر خاله ست.. دختر خاله ۹ ماه از من بزرگ تره. هم اسمیم:) توی زندگیش سختی های زیادی کشیده و میدونم که خوشبختی حقشه. خوشحالم از خوشحالیش..ولی حسی که امشب داشتم "حسرت" بود. حسودیم شد به خ
دولتی که هیچ استراتژی در اداره کشور ندارد و با روی کار آمدنش ، کارت سوخت ، مسکن مهر و ... را بدون مطالعه حذف می کند و در اواخر عمرش باز هم بدون مطالعه، و البته با نا محرم دانستن مردم،کارت سوخت و افزایش قیمت بنرین را اراده میکند طرحی موسوم به مسکن را به اجرا در می آورد، باید خودش را از دایره ی مدیریتی کشور بیرون بکشد!
برکناری وزرایی مانند آخوندی( وزیر راه)  قاضی زاده (وزیر بهداشت) ، ربیعی (وزیر کار) و ........ در ماههای گذشته ، و  استعفا یا استیضاح این
من برای خداحافظی آمده بودمبرای آغازی بی پایاننه برای نبش قبر خاطرات مردهتو اما...بوی تواز پشت پنجره می‌آمدو تکان پرده توریدست‌های لرزان تو رالو می‌دادمن برایت دست تکان دادمو تو شایداز پشت پرده توری سفیدبرای تنهایی‌ام گریه کردیلرزش شانه‌های سایه‌اتتو رالو می‌داد. 
ز خـاک پاک شهر قم بوی پیمبر آمده

شهر قم از قدوم تو بهشت دیگر آمده

مگر دوباره شیعه را روح به پیکر آمده

              ای گل باغ احمدی، به شهر قم خوش آمدی




ای صلوات متصل از همه خلـق عالمت

درود بــر بــرادر و بــر پـدر مکــرّمت

فزون تر از سؤال ما جود و عنایت کمت



ادامه مطلب
توضیح الرسائل کربلا نویسنده: سیدعلی اصغر علوی انتشارات: نشر سدید
توضیح الرسائل کربلا : چطور از دل ۱۸هزار نامه عاشق، ۳۰هزار قاتل ایجاد شد؟!
 
توضیح الرسائل کربلانویسنده: سیدعلی اصغر علویانتشارات: نشر سدید
معرفی:
«پاسخ‌های زیادی به معمای تاریخی «قلوبهم معک و سیوفهم علیک» داده شده است: دل‌هایی با او و شمشیرهایی بر او؟!این کتابی تلاشی است برای حل این معادله عجیب تاریخ که در مورد کوفیان گفته‌اند؛ «دل‌هایی با حسین، شمشیرهایی بر حسین!»این کتاب
زد تلنگر را کرونا ؟ حالتان جا آمده؟
دید منفی رفت و جایش دید زیبا آمده؟
شد عزیز آن رفت و آمدها ؟ سفرهای قدیم؟
ناسپاسی مُرد و شکر از آن به دنیا آمده؟
ارزش نزدیک هم بودن شد اکنون آشکار؟
یاد باغ و چشمه ی پائین و بالا آمده ؟
خنده های باصدا و شب نشینی ها چطور؟
یادی از همسایه ها و لطف آنها آمده ؟
قیمتی شد در کنار هم و باهم زیستن؟
یاد ارزش های شاد و با مسمّا آمده؟
من که سیلی خوردم از دست کرونا سخت و بد،
چشم من شد باز و عقلم بر سرِ جا آمده
عمر من دارد بهای تا
در عالم کودکی به مادرم قول دادم ،که تا همیشه هیچ کس را بیشتر از او دوست نداشته باشم.مادرم مرا بوسید.و گفت : نمی توانی عزیزم !گفتم : می توانم ، من تو را از پدرم و خواهر و برادرم بیشتر دوست دارم .مادر گفت : یکی می آید که نمی توانی مرا بیشتر از او دوست داشته باشی .نوجوان که شدم دوستی عزیز داشتم .ولی خوب که فکر می کردم مادرم را دوست داشتم .معلمی داشتم که شیفته اش بودم ولی نه به اندازه مادرم !بزرگتر که شدم عاشق شدم ، خیال کردم نمی توانم به قول کودکی ام عمل
باور کنی یا نه،
با هزار امید آمده بودم
بدون هیچ لباس گرمی
پاییز را به تن کنم.
 
میانِ تلخیِ این روزگارِ بی مروت،
آمده بودم کمی عطر سیب را بچشم،
کمی طعم انگور را.
و فراموش کنم که جریان زندگی،از بالا به پایین بود یا پایین به بالا!
 
فهمیدم که آلودگی هوای جهان؛
از دود سیگارهاییست که بی آنکه بفهمیم،میان لب های زندگی جابه جا می شود
و سهم هر کداممان
لااقل یک نخِ نازکِ تلخ است!
 
من کنار دکه ی پیرمردی که بساطش
پر از سیاهی واکس و کهنگیِ یک صبح تکراری بود
زنده شو ای شهر دل مرده که باز
کـــــاروانی از شهیــــــــدان آمده
ذکر یا زهراست بر لب چشم انتظاران شما اینک
در خــــــزان شهر آمده گویا بهـــــاران شما اینک
ای شکسته استخوان ها السلام...
السلام ای قهرمان ها الســـــلام...
...
مداحی زیبای مژده یوسف کنعان
دیروز صبح رفته بودم کلیسای بیت‌لحم و پیرمرد را به هزار خواهش راضی کردم در را باز کند تا در محراب دعا بخوانمچهره‌ام داد می‌زد چقدر حالم بد است. پیرمرد کنارم ایستاده بود و پشت سرهم ارمنی حرف می‌زد و از انجیل می‌گفت تا مثلا آرام شوموقتی گفتم ارمنی نمی‌فهمم و مسلمانم، قیافه‌اش یک طوری شد،همان‌طور که به دیوانه‌ها نگاه می‌کنند. حق داشت، هیچ مسلمانی هشت صبح روز اربعین کلیسا نمی‌رود. حتی مسیحی‌ها هم هشت صبح کلیسا نمی‌روند.اما من هشت صبح کلی
پسری با نام فدایی ولایت و محب رهبری و ولایی، زیر عکس دختری با چادر عربی و روسری خوشرنگ فیروزه ای کامنت میگذارد، کاش همه ی دختران مثل شما زیبا و نجیب بودند
و دختر در جواب کامنت پسر با عشوه می نویسد
"ان شاالله یه دخترچادری نجیب نصیبتون بشه برادر ! .
یعنی "حیا"مرده است!
هرچقدر هم  رویت را محکم بگیری 
هرچقدر هم  ادعاهایت با تعریف های دیگران بزرگتر شوند 
یادت باشد ...
برای تک تک این دلبری ها  برای تک تک لحظه هایی که فکر او مشغول تو شده ؛باید جواب پس بد
دل از دست داده ای. آرام آرام همانند مردان این خانه می سوزی و می سوزی. وقتی پدر، علی باشد و فرزند کسی چون تو، شکسته می شوی آن زمان که می نگری پدر در بستر آرمیده و در برابر چشمان فرزندان فاطمه رنگ به رخسار ندارد و مدام آیه استرجاع می خواند. دلت که در این اندوه انبوه از دست رفته است؛ اما آنچه بیش از همه بی تابت می کند، تشویش فرزندان فاطمه است. عباس! تو آمده ای که غبار غم بر رخسار فرزندان فاطمه ننشیند؛ تو آمده ای که غریو حیدری ات پناه و امید بخش دختران
 روزی آمد در قلبم...طوری آمد که متوجه آمدنش نشدم؛یک  روزی  آمد اما ای کاااش نیامده بود...قلبم دوستش داشت...هر وقت او را میدیدم  دیوانه وار بر سینه ام میکوفت..چشمانم هرگاه او را   میدیدند میخندیدند...دلم میلرزید...زبانم بند می آمد...رگهایم منقبض میشدند ،ضربان های قلبم شدت میافتند، ای کاش هیچ وقت نمیدیدمَش...از دیدَنَش خوشحال میشدم...عاشق خنده های زیبا و دلبرانه اش بودم...حتی اخمهایش هم  دوست داشتم...اما ،اما،اماهمه ما  آدم ها در زندگی امان  ای کاش ه
بسم الله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
تمام آمارها و تحقیقات نشان می‌دهد که بیش از هشتاد در صد آنانکه مشکلات شدید روانی دارند مبتلا به خود ارضایی بوده یا هستند
واین دکتر آزیتا ساعیان با کمال وقاحت خود ارضایی را امری ساده وبدون اشکالی میداند،
و با کمال حماقت چنین استدلال می‌کند که 
اگر خداوند میخواست که خودارضایی نکنیم بگونه ای ما را خلق میکرد که نتوانیم به آلت تناسلی خود دست بزنیم
درجواب گفتم به چشم هایت هم می توانی دست
 از آبی که بیشتر سطح زمین را پوشانده تا قمری که به دور زمین می‌چرخد، چیز‌های عجیبی درباره سیاره‌مان وجود دارد که علم هنوز نتوانسته آن‌ها را حل کند.
این همه آب از کجا آمده؟
بزرگترین معما‌هایی از زمین که علم نتوانسته حل کند!
حدود ۷۰درصد از سطح زمین را آب پوشانده و به آن لقب «سیاره آبی» داده است. اما این همه آب از کجا آمده است؟ چطور آب روی سیاره‌ی ما اینقدر فراوان است در حالی که در سایر سیاره‌های منظومه شمسی تقریبا وجود ندارد؟ بیشتر دانشمندا
 
زمان ،چیزی عجیب تر از عجیب است .امروز این عبارت کلیشه ای ِ " چرخ دنده های زمان" یک وَنگ در سرم می کوبد. گیر کرده ام لای چرخ دهنده های زمان در گذشته، در حال و حتی در آینده ای که در آمدنش و بودنم تردید و تِلواسه ی بسیار است. صدای خرد شدن استخوان هایم را می شنوم دلم می خواهد یک دست بزرگ مثل دست غول های کارتونی از بالای فضایی که در آن هستم وارد کادر شود و مرا بردارد مرا بیرون بِکشد از همه ی آنچه پیرامونم است . ملت باز برای جشن یلدا به خودشان افتاده ان

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها